سلام به دوستان بیان بلاگی ☺ ♀️
خب اینم از Part 2ـم داستان های کوتاهِ کتاب ( بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ ) ..
**********
( خداوند گفت : دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید ؛ اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .» و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد . پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .
و خدا گفت : اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .»
خداوند رسولی را از آسمان فرستاد . باران ، نام او بود . همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روحشان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .
خدا گفت : اگر بدانید با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .»
خداوند پیغامبر باد را فرستاد ، تا روزی بیم دهنده و روزی بشارت . پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .
خدا گفت : آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .»
خدا گلی را از خاک برانگیخت ، تا معاد را معنا کند .
و گل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .
خدا گفت : اگر بفهمید ، تنها با گلی قیامت خواهد شد .»
خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند ، که هیچ از آنها باقی نماند .
خدا گفت : آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند ، به بهشت خواهد رفت .»
و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است ، اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گُل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر . اما هم امروز ایمان بیاور که پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد برای ایمان آوردن تو کافی است . » )
( داستان های کوتاهِ کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ ، نویسنده : عرفان نظرآهاری )
**********
معرفی بازی ترسناک Granny ، هم برای Pc هم برای اندروید
آموزش تنظیم و سیو کردن زیرنویس در برنامه کام پلیر ( KMPlayer )
، ,خدا ,» , ,روزی ,ای ,گفت ,خدا گفت ,کجا جا ,جا گذاشتی ,کتاب بال
درباره این سایت