درهم و برهم



سلام به دوستان خوبمممم .

انشالله که خوبِ خوب باشین شاد

در این پست می خوام یک بازی ترسناک بهتون معرفی کنم ( البته زیادم ترسناک نیست. )

نکته : لطفا به محدودیت سنی بازی توجه کنین و بعد اقدام به دانلود بازی کنین ( البته اگه محدودیت سنی و اینا براتون مهمه چشمک )

خب ، اسم این بازی ترسناک Granny هست که ترجمش به فارسی ( مامان بزرگ ) می شه ، این بازی توسط استودیوی DVloper برای اندروید و هم برای Pc در سال 2017 منتشر شده ( البته فکر نکنم برای پی سیشو این استودیو ساخته باشه بازنده )

داستان بازی :

در این بازی شما در خونه یک مامان بزرگ شیطانی هستین که فقط 5 روز مهلت دارین تا از خونش فرار کنین ، و باید مراقبت باشین تا در حین انجام عملیاتِ فرار ، سر و صدا نکنین ( وسیله ها رو روی زمین نندازین ) تا مامان بزرگ به سمت شما نیاد ، چون اگه مامان بزرگ به سمتتون بیاد ، با چوب دستیش به سر شما ضربه می زنه و اینجوری یک روز از 5‌ روز مهلت فرار از خونه مامان بزرگ شیطانی کم می شه ( اگه 5 روز مهلت شما تموم شه ، Game over می شین ) راستی اگر هم یک وقت مامان بزرگ شما رو دید می تونین توی کمد یا زیر تختش قایم بشین

این بازی یک قسمت دیگه هم داره که تو قسمت جدید ، بابابزرگ هم به این بازی اضافه می شه ( یعنی هم بابابزرگ و هم مامان بزرگ تو بازی هستن )

خب

حالا اگه می خواین این بازی رو دانلود کنین ، پیشنهاد من اینه که این بازی رو از سایت فارسروید دانلود کنین ( چون سایت خیلی خوبی هست و خودمم قبلا این بازی رو از اونجا دانلودش کردم )

لینک

دانلود بازی Granny از سایت فارسروید

اگر هم می خواین این بازی رو بر روی پی سیتون نصب کنین ، سایتای مختلفی هستن که می تونین از اونجا بازی رو دانلود کنین ( چون من برای پی سیشو نصب نکردم نمی دونم کدوم سایت خوب هست )

پ.ن : به نظرم بازیشو نصب کنین ، بازی خوب و جالبی هست

پ.ن 2 : من نتونستم بازیشو با حضور گرنی و گرندپا ( بابابزرگ ) تموم کنم چون واقعا سخت بود‌ ولی تونستم بدون حضور اونا بازی رو تموم کنم ( یک گزینه ای تو تنظیمات بازی هست که اگه انتخابش کنین گرنی و گرندپا دیگه تو خونه نیستن )


سلام به دوستان بیان بلاگی

من اومدم با یک پست آموزشی و مفید دیگه

شاید خیلی هاتون موقعی که زیرنویس رو داخل فیلم می اندازین و یکم از فیلم رو می بینین می فهمین که زیرنویس با فیلم هماهنگ نیست و خب این خیلی ناراحت کنندست. . اما می شه این مشکلو حل کرد .

به خاطر همین من در این پست ویدئو آموزش تنظیم و سیو کردن زیرنویس در برنامه کام پلیر ( KMPlayer ) رو گذاشتم

اولین کاری که برای تنظیم زیرنویس باید انجام بدین اینه که زیرنویس رو داخل فیلم بی اندازین ، حالا فیلم رو تا جایی که شخصیت ها شروع به حرف زدن می کنن جلو ببرین و بعد ویدئو رو استپ ( Stop ) یا همون متوقف کنین

سپس طبق ویدئوی زیر پیش برین

 

خب

تموم شد

حالا شما زیرنویس رو با فیلم هماهنگ کردین امیدوارم این آموزش بدردتون بخوره دوستانم ..


سلام دوستانننن ☺ ‍♀️

انشالله که حالتون خوب باشه ..

بازم خیلی زود سر اصل موضوع می رم

در این پست چند تا آهنگ آرامش بخش کلاسیک گذاشتم که تو آخر این پست می تونین آهنگا رو به صورت آنلاین گوش بدین یا اگرم خواستین دانلودشون کنین

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

دانلود آهنگ

خب

امیدوارم از آهنگا خوشتون بیاد و از گوش کردنشون لذت ببرین


سلام به دوستان بیان بلاگی ☺ ‍♀️

خب اینم از Part 2ـم داستان های کوتاهِ کتاب ( بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ ) ..

**********

( خداوند گفت : دیگر پیامبری نخواهم فرستاد ، از آن گونه که شما انتظار دارید ؛ اما جهان هرگز بی پیامبر نخواهد ماند .» و آن گاه پرنده ای را به رسالت مبعوث کرد . پرنده آوازی خواند که در هر نغمه اش خدا بود . عده ای به او گرویدند و ایمان آوردند .

و خدا گفت : اگر بدانید ، حتی با آواز پرنده ای می توان رستگار شد .»

خداوند رسولی را از آسمان فرستاد . باران ، نام او بود . همین که باران ، باریدن گرفت ، آنان که اشک را می شناختند ، رسالت او را دریافتند ، پس بی درنگ توبه کردند و روحشان را زیر بارش بی دریغ خدا شستند .

خدا گفت : اگر بدانید با رسول باران هم می توان به پاکی رسید .»

خداوند پیغامبر باد را فرستاد ، تا روزی بیم دهنده و روزی بشارت . پس باد روزی توفان شد و روزی نسیم و آنان که پیام او را فهمیدند ، روزی در خوف و روزی در رجا زیستند .

خدا گفت : آن که خبر باد را می فهمد ، قلبش در بیم و امید می لرزد و قلب مومن این چنین است .»

خدا گلی را از خاک برانگیخت ، تا معاد را معنا کند .

و گل چنان از رستخیز گفت که از آن پس هر مومنی که گلی را دید ، رستاخیز را به یاد آورد .

خدا گفت : اگر بفهمید ، تنها با گلی قیامت خواهد شد .»

خداوند یکی از هزار نامش را به دریا گفت . دریا بی درنگ قیام کرد و سپس چنان به سجده افتاد که هیچ از هزار موج او باقی نماند . مردم تماشا می کردند ، عده ای پیام دریا را دانستند ، پس قیام کردند و چنان به سجده افتادند ، که هیچ از آنها باقی نماند .

خدا گفت : آن که به پیغمبر آب ها اقتدا کند ، به بهشت خواهد رفت .»

و به یاد دارم که فرشته ای به من گفت : جهان آکنده از فرستاده و پیغمبر و مرسل است ، اما همیشه کافری هست تا باران را انکار کند و با گُل بجنگد ، تا پرنده را دروغگو بخواند و باد را مجنون و دریا را ساحر . اما هم امروز ایمان بیاور که پیغمبر آب و رسول باران و فرستاده باد برای ایمان آوردن تو کافی است  . » )

( داستان های کوتاهِ کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ ، نویسنده : عرفان نظرآهاری )

**********


سلام دوستان

امیدوارم که حالتون خوب باشه ‍♀️

می خوام یک سایتی رو بهتون معرفی کنم ، که تو چند ثانیه بک گراندِ عکسی که می خواین رو خیلی قشنگ براتون پاک می کنه ...

خب

توی قسمت جستجوی آدرس عبارت www.remove.bg رو سرچ کنین تا وارد سایت بشین ، یا روی همین عبارت کلیک کنین

( البته بگم که با گوشی هم می شه وارد این سایت شد و عکس رو آپلود کرد )

حالا

روی دکمه Upload image کلیک کنین

سپس عکس مورد نظرتونو انتخاب کنین

بعد از چند ثانیه ( البته ممکنه بعضی وقتا یکمی طول بکشه ) ، اون عکسی که مد نظرتونه دیگه بک گراندش شیشه ای هست و برای دانلود توی سایت نمایش داده می شه

حالا برای دانلود عکس یکی از گزینه های Download یا Download HD رو انتخاب کنین ( برای استفاده از گزینه Download HD باید ثبت نام کنین ، در صورتی که نمی خواین ثبت نام کنین همون گزینه اولی به کارِتون میاد )

یوهوووو تموم شد ، حالا عکستون بدون بک گراند توی پی سی یا گوشی شما سیو می شه ☺ ‍♀️

خب دوستان

امیدوارم این سایتی که معرفی کردم به کارِتون بیاد و بدردتون بخوره

فقط یادتون نره که آدرس این سایتو تو مرورگرتون بوکمارک کنین تا یک وقت گمش نکنین

خب دیگه

فعلا ، خدا حافظتون باشه خداحافظی


سلام دوستان ☺ ‍♀️

خیلی زود سر اصل موضوع می رم

یک داستان کوتاه از کتاب ( بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ ) آوردم ، داستان های دیگه هم داره که اونا رم بعدا می ذارم

راستی

این اولین داستان کتاب هست و بقیه داستانا رو هم به ترتیب می ذارم ،،، خب گفتم بدونین ..

**********

( ترانه ای روی زمین افتاده بود . قناری کوچکی آن را برداشت و در گلوی نازک خود ریخت . ترانه در قناری جاری شد . با او در آمیخت . ترانه آب شد . ترانه خون شد . ترانه نَفَس شد و زندگی .

قناری ترانه را سر داد . ترانه از گلوی قناری به اوج رسید . ترانه معنا یافت . ترانه جان گرفت . قناری نیز ؛ و همه دانستند که از این پس ترانه ، بودن است . ترانه ، هستی است . ترانه ، جان قناری است .

ایمان ، ترانه آدمی ست . قناری بی ترانه می میرد و آدمی بی ایمان . )

( داستان های کوتاهِ کتاب بال هایت را کجا جا گذاشتی ؟ ، نویسنده : عرفان نظرآهاری )

**********

...


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بیا تو هند کتابها و نرم افزارهای آموزشی برترین وبلاگ مود جی تی ای 5 (شش ضلعی) دانلود برنامه اندروید نمایندگی فروش خدمات تعمیر کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی طراحی و ساخت کوره زغال واموزش زغال لاخولی سنتی مواکب مقاومت نقره ای موزیک تجربه موفق ehc-co.com